امروز 15 فروردین روز بزرگداشت عالم جلیل القدر جهان تشیع، شیخ صدوق است. شیخ صدوق معروف به ابن بابویه از علمای بزرگ شیعه است که به دعای امام زمان علیه السلام در حدود سال 306 هجری قمری متولد شد.پدر بزرگوارش، ابوالحسن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه قمی، معروف به صدوق اول است. وی در سفری که به عراق نمود، با سومین نایب از نواب اربعه امام زمان علیه السلام، ابوالقاسم حسین بن روح، ملاقات نموده است.
شیخ صدوق، در شهر قم به تحصیل پرداخت. وی ابتدا نزد پدرش به فرا گرفتن معارف مشغول شد. و سپس در حوزه درس رئیس محدثین قم - محمد بن حسن بن ولید حضور یافت، و از برجسته ترین شاگردان او گردید.
شیخ صدوق، بیشتر ایام زندگیش را در شهر ری گذرانید.
در این زمان آل بویه در شهر ری حکومت می کردند. و وزیر دانشمندی چون صاحب بن عباد بر این منطقه فرمان می راند.
شیخ صدوق، در شهر ری به فعالیتهای علمی و خدمات مذهبی مشغول بود. و در ترویج مذهب حقه تشیع تلاش می کرد.
وی از مکتب اهل بیت علیه السلام با قلم و بیان دفاع کرده و شبهات مطرح شده نسبت به ساحت مقدس اهل بیت علیه السلام را پاسخ می داد.
همو، مدتی را نیز به عنوان مرجع شیعیان خراسان، در نیشابور اقامت گزیده، و در ترویج مذهب شیعه بسیار تلاش نمود. و در این شهر به فکر تالیف کتاب کمال الدین افتاد و در شهر ری تالیف آن را به پایان رسانید.
شیخ صدوق، مسافرتهای زیادی به بلاد شرق و غرب اسلامی انجام داد و با محدثین بزرگ ملاقات نمود. همچنین یکبار به بیت الله الحرام مشرف گشته و دو مرتبه نیز به زیارت مرقد مطهر حضرت رضا علیه السلام نائل گردیده است.
شیخ بزرگوار، پس از فعالیتهای پی گیر و تلاشهای خستگی ناپذیر، سر انجام در سال 381 در شهر ری دیده از جهان فرو بست و عالم اسلام را متاثر نمود. آرامگاه او در ری به فاصله کوتاهی از مرقد حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام و در کنار باغ طغرل قرار دارد.
آرامگاه ابن بابویه
در اینجا حکایتی را از مقدمه ی من لا یحضره الفقیه می آوریم که در کتاب “گلچین صدوق” ذکر شده است:
«در مسافرتی که به سرزمین بلخ از قصبه ایلاق داشتم، به لطف و خواست خداوند متعال با یکی از اولیاء خدا و افراد متقی و کم نظیر عصر خویش آشنا شدم. و این آشنایی را همواره باعث سرور و افتخار و سرا افرازی خود می دانم.
در آن ایام، همنشینی و مجالست با او را بسیار مغتنم می داشتم. چرا که همصحبتی با او احساس آرامش و شادمانی و فرح و نشاط خاصی را برای من فراهم می نمود.
وی، فردی عالم، و متقی و متعهد، و پایبند به دین، و از خانواده ای با شرافت و با اصالت ، و از نوادگان و سلاله خاندان نور و فضیلت ربوبی بود. و با اخلاق حمیده و صفات کریمه خود، همچون: حیاء و آرامش و وقار، عفت و تقوی، و تواضع و فروتنی، بر شایستگی خود افزوده بود.
او، ابو عبد الله محمد بن حسن بن اسحاق بن حسن بن حسین بن اسحاق بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام، معروف به سید نعمت بود.
سید نعمت روزی به من چنین بیان داشت:
محمد بن زکریای رازی طبیب، برای کسانی که در موقع احتیاج به طبیب، طبیب در دسترس ندارند؛ کتابی در علم طب نگاشته است. و آن را من لا یحضره الطبیب نام نهاده است. و آن کتاب در موضوع خود، با وجود حجم کم، جامع و وافی و کافی و پر فایده است. و همگان در حد نیاز خود از آن بهره مند می گردند.
وی در ادامه از من خواست که من هم کتابی در موضوع فقه و شرایع و احکام به گونه ای جامع و کامل بنویسم تا مورد اطمینان و اعتماد مردم باشد، و همه آنچه را که همگان در موضوعات فقهی، و مقررات و قوانین شرع، و حلال و حرام شریعت، به آن احتیاج دارند؛ در آن گرد آوری شود. تا مردم با مراجعه به آن بتوانند به دستورات آن عمل کنند. و همه کسانی که آن را خوانده و به آن عمل می کنند. و همه کسانی که آن را خوانده و به آن عمل می کنند و از آن نسخه برداری می کنند و به دیگران می رسانند تا در اجر و ثواب آن نیز شریک باشند.
سید نعمت این کلام را در حالی بیان می کرد که خود، به تمامی کتابهای که تا آن زمان نوشته بودم و بالغ بر 245 مجلد می شد، آگاهی کامل داشت و از بیشتر آنها استنساخ نموده، و یا خود وی احادیث آنها را از من شنیده بود و اجازه نقل کردن آنها را نیز از من گرفته بود.
اما با تمام این احوال، احساس ضرورت نگارش همچنین کتابی را در باب فقه (کتاب من لا یحضره الفقیه) می کرد. و این سخن را به من متذکر گردید.
من نیز چون او را به خوبی می شناختم و او را فردی صاحب نظر و شایسته می دانستم، و همچنین خود نیز احساس ضرورت نوشتن چنین کتابی را می کردم. و بعلاوه در خواست وی را در خصوص این عمل، مناسب دیدم؛ پیشنهاد او را پذیرفتم، و این کتاب را حذف سندهای احادیث نگاشتم.
اگر چه ذکر رجال سند حدیث از فواید بسیاری دارد، لکن در این کتاب بنا را بر اختصار و استفاده عموم مردم قرار دادم.
زیرا در این کتاب، نخواستم مانند دیگر کتب خود و یا مانند بعضی از مصنفین دیگر باشم، که تمام احادیثی را که از مشایخ خود شنیده اند، در کتابهای خود آورده اند، نقل نمایم. بلکه هدف از نگارش این کتاب را، بر این اساس قرار دادم که آن دسته از روایاتی را نقل نمایم، که به صحت آنها و صحت صدور آنها از معصومین علیه السلام وثوق و اطمینان دارم. و بتوانم به آنها حکم داده و فتوا دهم.
و عقیده دارم که این احادیث، و این عمل، حجت میان من و پروردگار تبارک و تعالی می باشد. »
نکات جالبی در این جکایت وجود دارد، به عنوان مثال تلاش و همت شیخ صدوق که 245 مجلد کتاب نوشته بوده اند. و یا اینکه چه میزان برای نیازهای مردم ارزش قائل بوده و در فکر پاسخگویی به این نیازها توسط آثار خود بوده است.
درود خداوند بر این عالم گرانقدر ، امید است که راه ایشان در تلاش برای احیای معارف اهل بیت علیهم السلام همواره پر رهرو باشد